کد مطلب:319178 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:267

تأییدات از روایات مبارکات
درایكه حضرت خاتم النبیین آخرین رسول اللهی است

حدیث اول - در كتاب «صحیح تبرانی» صفحه ی 300 از «عامر بن ابی سعد بن ابی وقاص» و او از پدرش نقل كند كه امر نمود «معاویة بن ابی سفیان» «سعد» راو گفت چه باز میدارد ترا از اینكه سب ابوتراب نمائی؟

سعد گفت آیا یاد نمیآوری سه چیز را كه پیغمبر فرمود (تا اینكه گوید) شنیدم پیغمبر خدا را كه به علی میگفت در حالیكه او را در بعض جنگهای خود در مدینه جانشین خود ساخته بود تا اینكه بوی فرمود آیا راضی نیستی كه تو نسبت بمن بمنزله ی هارون باشی نسبت به موسی، مگر اینكه پیغمبری بعد از من نخواهد بود.

اما ترضی ان تكون منی بمنزلة هرون من موسی الا انه لا نبی بعدی

و این حدیث از كتاب «صحیح ابی داود» و «مناقب ابن مغازلی» و «مناقب خوارزمی» و كتاب «احمد بن حنبل» و كتاب «عبدالله بن احمد» و غیر اینها بسندهای مختلف از پیغمبر (ص) نقل شده و در جلد نهم «بحارالانوار»
از «ابن ابی الحدید» كه از اعاظم علماء و مورخین عامه است نقل شده كه این خبر را جمیع فرق اسلام اتفاق بر نقل آن دارند و باز «صحیح تبرانی» صفحه ی 301 از «جابر بن عبدالله» نقل نموده كه پیغمبر به علی فرمود تو از من بمنزله ی هارون هستی از موسی، الا اینكه پغمبری بعد از من نخواهد آمد. «انت منی بمنزلة هرون من موسی الا انه لا نبی بعدی» این حدیث را علماء و محدثین و مورخین عامه و خاصه از طرق كثیره نقل نموده، و عموما اتفاق دارند كه مفهوم كلام نبوی در این بیان شریف ضمن تعیین منزلت امام علی علیه السلام نفی نبوت بتمام معنی و تعطیل وحی و امتناع نزول شریعت جدید بعد از خود آن حضرت است، واحدی از محققین و دانشمندان خلاف آن را نگفته و مادر فصل اول در بحث كلمه ی نبی ثابت نمودیم كه مراد رسول اكرم (ص) از لا نبی بعدی ختم نبوت بمعنی جامع و كامل كلمه بوده است.

حدیث دوم - در كتاب «وسائل الشیعه» جلد سوم صفحه ی 457 در حدیثی از حضرت محمد بن علی علیه السلام و او از پیغمبر (ص) نقل كند كه فرمود: «ایها الناس انه لا نبی بعدی و لا سنة بعد سنتی فمن ادعی ذلك فدعواه و بدعته فی النار» ای مردم پس از من پیغمبری نیست و بعد از سنت و طریقه ی من سنت و طریقه ای نیست، پس هر كس این (سنت جدید و نبوت) را مدعی شود، دعوی و بدعت او در آتش است.

در این حدیث شریف با وضوح و صراحت ببیانی غیر قابل توجیه ختم نبوت و رسالت بوجود پیغمبر اكرم ذكر گردیده و با عبارت «لا سنة
بعد سنتی» جای عذر و تردید باقی نمانده و بمدعیان پیغمبری و شرع جدید و عده ی آتش داده شده است. زیرا با اضافه ی سنت به یای متكلم بخوبی معلوم میشود كه مراد از راه و روشیكه در این حدیث آمده همان راه و روشی است كه انبیا برای نجات و فلاح بشر میآورند و بطور قطع و یقین بجز شریعت نمیتواند باشد، بخصوص كه كتب لغت سنت را شریعت نیز معنی كرده اند.

حدیث سوم - در كتاب «صحیح مسلم» (چاپ مصر) سال 1290 قمری جلد دوم صفحه ی 207 از «جابر بن عبدالله» نقل كند كه پیغمبر فرمود: «مثل من و مثل پیغمبران مثل شخصی است كه خانه ای سازد و آنرا تمام و نیكو گرداند، فقط جای یك خشت باقی گذارد، پس مردمان داخل آن خانه شوند و از نیكی آن بشگفت آیند، و گویند چه نیكو خانه ای است اگر جای آن یك خشت خالی نبودی، پس اینك منم بجای آن یك خشت نهاده شده و آمدم ختم نمودم پیغمبران را «مثلی و مثل الانبیاء كمثل رجل بنی دارا فاكملها و احسنها الاموضع لبنة فجعل الناس یدخلونها و یتعجبون منها و یقولون لو لا موضع اللبنه قال رسول الله فانا موضع اللبنه جئت فختمت الانبیاء»

صاحبان بصیرت و انصاف ملاحظه فرمایند كه چگونه پیغمبر اكرم (ص) مدعای خود را تنظیر نموده و برای رفع شك و ریب و دفع خلاف تا آن اندازه مطلب را تنزل داده كه سلسله ی نبوت را تشبیه بخانه ای فرموده و تمام انبیاء الهی را بمنزله ی مصالح و لوازم آن بنا قرار داده، و وجود مقدس خود را بمنزله ی مصالح و لوازم آن بنا قرار داده، و وجود مقدس خود را بمنزله ی آخرین خشت آن بنا معرفی نموده و سپس بلافاصله می فرماید: «آمدم ختم نمودم پیغمبران را» حال بحكم انصاف
و عقل و وجدان آیا مفهومی جز اتمام امر نبوت و ختم شریعت از فرمایشات آنحضرت ممكن است انتزاع و استفاده نمود؟

حدیث چهارم - در كتاب «صحیح مسلم» صفحه ی 220 در حدیثی از «جبیر بن مطعم» و او از پیغمبر (ص) نقل نمود كه فرمود:

«و انا العاقب و العاقب الذی لیس بعده نبی» من فرجامم و فرجام در میان پیغمبران كسی است كه پس از او پیامبری نیست).

حدیث پنجم - از كتاب «كشف الغمه» صفحه ی 298 از پیغمبر اكرم نقل شده كه فرمود: «خدا بمن وحی نمود همانا پیغمبران را بتو ختم نمودم، پس پیغمبری بعد از تو نخواهد آمد.»

«الاوانی ختمت بك النبیین فلا نبی بعدك»

حدیث ششم - در «مستدرك الوسائل» جلد سوم صفحه ی 247 از حضرت محمد بن علی (ع) نقل شده كه در خطبه ای از پیغمبر اكرم نقل كند كه آن حضرت فرمود: «قسم بخدا بمن مژده دادند پیشینیان از پیغمبران و رسولان، و منم ختم كننده ی پیغمبران و رسولان، و حجت بر تمام خلایق از اهل آسمانها و زمینها، پس كسیكه در این امر شك كند كافر است بكفر جاهلیت اولی، و كسی كه در یك گفتار من شك كند همانا در همه ی انبیا شك كرده، و شك كننده ی در تمام در آتش است.»

بی و الله بشر الاولون من النبیین و المرسلین و انا خاتم النبیین و المرسلین و الحجة علی جمیع المخلوقین من اهل السموات و الارضین فمن شك فی هذا فهو كافر كفر الجاهلیة الاولی و من شك فی قولی هذا فقد شك فی الكل و الشاك فی ذلك فهو فی النار.
در این روایت كلمه ی خاتم قبل از نبیین و مرسلین در یك سیاق آورده شده، و صفت برای هر دو كلمه قرار گرفته و دلالت تامه ی واضحه بر ختم نبوت و رسالت هر دو دارد و بشرحی كه در بحث نبی گذشت مؤلف خاتمیت درجائی ادعا نموده كه ختم نبوت ملازم باختم رسالت نیست، و كلمه ی خاتم النبیین افاده ی خاتم المرسلین نمیكند، علاوه بر اینكه بطلان رأی وی را در محل خود اثبات نمودیم، روایت مذكور در فوق نیز با صراحت خلاف مدعای نامبرده را تصریح مینماید. و آنچه در حدیث مذكور قابل دقت و امعان نظر میباشد آنست كه رسول اكرم (ص) توعید عمومی میفرماید كه هر كس این قول مرا (كه من خاتم النبیین و خاتم المرسلین هستم) نپذیرد و در آن تردید روا دارد، داخل در كفر جاهلیت است، و انكار و تردید در این قول را مساوی شك در تمام امر نبوت نسبت بجمیع انبیاء قرار داده، حالا انصاف میخواهیم اگر مقصود خاتم انبیاء قرار داده، حالا انصاف میخواهیم اگر مقصود خاتم انبیاء (ص) (بزعم بهائیه) از لفظ خاتم النبیین آن بود كه بگوید من زینت و انگشتری پیغمبران هستم، آیا با این شدت مطلب را القاء مینمود؟ و تردید در آنرا برابر با تردید اصل دعوت و اساس نبوت قرار میداد؟ جز این نیست كه از سیاق لفظ و معنی و تأكید شدید پیغمبر در اینكه كسی شك و تردید در گفتار آنحضرت روا ندارد، استنباط میكنیم كه معنی خاتمیت همانست كه در مواقع و موارد دیگر تصریح فرموده و ائمه ی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین آنرا بمعنی پایان و فرجام بیان فرموده اند.

حدیث هفتم - در نهج البلاغه از ابوالائمه حضرت امام علی بن -
ابیطالب علیه السلام منقول است (در خطبه ی دوم) فرمود برانگیزانید خداوند محمد (ص) را برای وفای بعهد و وعده ی خود و تمام نمودن پیغمبری بعث الله سبحانه محمدا رسول الله لا نجاز عدته و تمام نبوته.

پس از آن كه بیان میكند كه هیچگاه خداوند بشر را بدون راهنما نگذاشته، و در هر یك از ازمنه ی گذشته پیغمبری فرستاده میفرماید: «الی ان بعث محمدا» تا اینكه خداوند محمد را برانگیخت تا بوعده ی خود وفا كند (وعده ی بعثت محمد (ص) را برای تكمیل نبوتها كه بپیغمبران پیشین داده بود) و كار نبوت و فرستادن پیغمبر را بفرجام رساند و خاتمه دهد در حالیكه پیمان چنین بعثتی را با پیغمبران بسته بود یا از آنان پیمان گرفته بود تا پیغمبر خاتم را به امت های خویش معرفی كنند و نشانه هایش مشهور و معروف بود (آن ها بر حسب پیمان نشانه های آن سرور را گفته و در میان امت ها مشهور ساخته بودند و همه پیروان ادیان او را بخاتمیت میشناختند.)

حدیث هشتم - در كتاب «وافی» جزء دوم از جلد اول ص 144 از حضرت اباعبدالله جعفر بن محمد علیهماالسلام نقل است كه فرمود:

«همانا خداوند ختم نمود به پیغمبر شما پیغمبرانرا، پس بعد از او هیچ پیغمبری نخواهد بود برای ابد و ختم نمود بكتاب شما كتابهای (آسمانی) را، پس بعد از آن هیچ كتابی نخواهد بود برای همیشه.»

«ان الله ختم بنبیكم النبیین فلا نبی بعده ابدا و ختم بكتابكم الكتب فلا كتاب بعده ابدا.»
در این روایت آمدن پیغمبر جدید و نزول كتاب جدید الی الابد و برای همیشه نفی گردیده، و نفی مؤبد در این حدیث مانع گفتاری است كه بهائیه درباره ی محدود نمودن زمان اسلام اظهار و با تأویل آیات قیامت بظهور قائم (ع) زمان حكومت قرآن را بقیام قائم (ع) منتهی می دارند، و انشاء الله تفصیل آن در بحث قیامت خواهد آمد.

حدیث نهم - در «بحارالانوار» جلد چهارم صفحه ی 372 از «فضل بن شاذان» نقل كند كه مأمون عباسی از حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء خواستار شد كه آن حضرت برای او اسلام خالص را بنحو ایجاز و اختصار بنویسد، پس حضرت نوشت: «همانا اسلام محض، گواهی به وحدانیت خدا است (تا اینكه گوید) و گواهی بر اینكه محمد بنده ی خدا و فرستاده ی اوست و امین او وصفی او و برگزیده ی او از مخلوق اوست و آقای رسولان و ختم كننده ی پیغمبران و افضل عالمیان است.»

«نیست پیغمبری بعد از او و نیست تبدیلی برای ملت او، و نیست تغییری برای شریعت او.» لا نبی بعده و لا تبدیل لملته و لا تغییر لشریعته.

حدیث دهم - در كتاب «عیون» چاپ مرحوم نجم الدوله صفحه ی 239 از علی بن موسی (ع) است كه از پدر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نقل فرماید كه فرمود (مردی از جعفر بن محمد علیه السلام پرسید چه شأنی است قرآن را كه زیاد نمیكند در هنگام نشر و درس مگر تازگی و طراوت را، فرمود برای اینكه خداوند نازل ننمود آن را برای زمانی دون زمانی و نه برای مردمی دون مردمی، پس آن در هر زمان تازه و نزد
هر قومی با طراوت است تا روز بازپسین.)

«ان رجلا سأل اباعبدالله ما بال القرآن لا یزداد عند النشر و الدراسة الا غضاضه؟ فقال لان الله لم ینزله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فی كل زمان جدید و عند كل قوم غض الی یوم القیامه.»